بررسي تاثیرآموزش مهارتهای زندگی بر تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر در سطح شهر شهرضا

محمد رضا ایروانی، دکترای مددکاری اجتماعی و استادیار
دانشگاه آزاد اسلامی واحد خمینی شهر
iravani@iaukhsh.ac.ir
09131943910

چکیده:

دراین پژوهش روش تحقیق استفاده شده از نوع همبستگی می باشد . جامعه آماری مورد بررسی دراین تحقیق را کلیه جوانانی تشکیل می دهد که قصد ازدواج دارند .
جامعه آماری مورد بررسی دراین تحقیق را کلیه جوانان شهر شهرضا تشکیل می دهند.
نمونه آماری مورد نظردراین تحقیق را  200 نفر از جوانان شهرضا تشکیل می دهند که قصد ازدواج دارند ، و به تناسب سهمیه از مناطق مختلف شهر انتخاب شده اند.
ابزار مورد استفاده در این تحقیق پرسشنامه نگرش سنجی  و پرسشنامه  مهارتهای زندگی می باشد.این تحقیق دارای 5 فرضیه  می باشد که با استفاده از روش آماری  همبستگی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته شده است.نتایج حاصل از فرضیات تحقیق نشان داد که :
همبستگي بين دو متغير برابر با  0.986مي باشد و با توجه به مثبت بودن ضريب همبستگي می توان گفت که با آموزش مهارتهای زندگی بر تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر در سطح شهرشهرضا نقش مهمی ایفا می کند .

واژه های کلیدی:

نگرش احساسی ، نگرش منطقی ،مهارتهای زندگی، جوانان

مقدمه
مهارتهاي زندگي شامل مجموعه اي از توانايي‌ها هستند كه قدرت سازگاري و رفتار مثبت و كارآمد را افزايش مي‌دهند . در نتيجه شخص قادر مي‌شود بدون اين كه به خود يا ديگران صدمه بزند ، مسئوليت‌هاي مربوط به نقش اجتماعي خود را بپذيرد و با چالش‌ها و مشكلات روزانه زندگي به شكل مؤثر روبه‌رو شود . محققان تأثير مثبت مهارتهاي زندگي را در كاهش سوء مصرف مواد ، استفاده از ظرفيت ها و توانمندي هاي هوشي و شناختي ، پيشگيري از رفتارهاي خشونت‌آميز ، افزايش خود اتكايي و اعتماد بنفس و … مورد تأييد قرار داده‌اند. به ويژه در كاهش سوء مصرف مواد بر نقش كليدي مهارتهاي زندگي تأكيد مي شود . هم چنين آموزش اين مهارتها به عنوان يك روش عام پيشگيري از آسيب هاي فردي و اجتماعي مورد تأكيد بوده‌است. در مطالعه اسميت (2004) نشان داده شد كه آموزش مهارتهاي زندگي به‌طور قابل توجهي منجر به كاهش مصرف الكل و مواد مخدر در جوانان مي‌گردد. اسميت و گري (2005) نيز نشان دادند آموزش مهارتهاي زندگي اثر معني‌داري بر توانائيهاي رهبري و مديريت در جوانان دارد. فرايند نقش مهارت‌هاي زندگي در ارتقاي بهداشت روان را به شكل زير مي‌توان نشان داد :
يادگيري موفقيت آميز مهارتهاي زندگي ، احساس يادگيرنده را در مورد خود و ديگران تحت تأثير قرار مي دهد و علاوه بر اين كسب اين مهارتها نگرش ديگران را نيز در مورد فرد تغيير مي دهد . به همين خاطر كسب مهارت هاي زندگي هم شخص را تغيير مي دهد و هم محيط را ، و اين اصل دو سويه ، ارتقاي بهداشت روان را شتابي دوچندان مي بخشد( کریس ، ترجمه قهرمانی ، 1381).
مهارتهای زندگی مهارتهایی است که برای افزایش توانایی های روانی و اجتماعی افراد آموزش داده می شود . هدف از آموزش مهارتهای زندگی ارتقای  سطح بهداشت روانی افراد است . به عبارت دیگر مهارتهای زندگی یعنی ایجاد روابط فردی مناسب و موثر ، انجام مسئولیتهای اجتماعی ، تصمیم گیری های صحیح و حل تعارضات ( شهرامیان ، 1379).
سازمان جهانی بهداشت مهارتهای زندگی را چنین تعریف نموده است :توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونه ای که فرد بتواند با چالشها و ضروریات زندگی روزمره خود کنار بیاید.  بطور کلی مهارتهای زندگی عبارتند از توانایی هایی که منجر به ارتقای بهداشت روانی افراد جامعه، غنای روابط انسانی ، افزایش سلامت و رفتارهای سلامتی در سطح جامعه می گردند. مهارتهای زندگی هم به صورت یک راهکار ارتقای سلامت روانی و هم به صورت ابزاری در پیشگیری از آسیب های روانی – اجتماعی مبتلا به جامعه نظیر اعتیاد ، خشونت های خانگی و اجتماعی ، آزار کودکان ، خودکشی ، ایدز و موارد مشابه قابل استفاده است به طور کلی مهارتهای زندگی ابزاری قوی در دست متولیان سلامت روانی جامعه در جهت توانمندسازی جوانان در ابعاد روانی – اجتماعی است. این مهارتها به افرادکمک می کنند تا مثبت عمل کرده، هم خودشان و هم جامعه را از آسیب های روانی – اجتماعی حفظ کرده و سطح بهداشت روانی خویش و جامعه را ارتقاء بخشند. ( فیروزبخت ، 1378)
مهارتهای  زندگی توانایی هایی هستند که فرد را قادر می سازد تا انگیزه و رفتار سالم داشته باشد و فرصت انجام چنین رفتارهایی را ایجاد می کند ، همچنین فرد قادر می شود دانش و انگیزشهایش را به توانایی بلفعل تبدیل کند ، این مهارتها کنش بسیار مهمی در بهداشت سلامت و سلامت روان دارد. ( رامشت ، 1383).
مهارتهای زندگی مهارتهایی است که برای افزایش توانایی های روانی و اجتماعی افراد آموزش داده می شود که به طور موثر با مقتضیات و کشمکشهای زندگی روبه رو شود . هدف از آموزش مهارتهای زندگی ارتقاء سطح بهداشت روانی افراد است . به عبارت دیگر مهارتهای زندگی یعنی ایجاد روابط فردی مناسب و موثر ، انجام مسئولیتهای اجتماعی ، تصمیم گیری صحیح و حل تعارضات. مهارتهای زندگی توانایی هایی هستند که فرد را قادر می سازند تا انگیزه و رفتار سالم داشته باشد و فرصت و میدان انجام چنین رفتارهایی را نیز ایجاد می کند همچنین فرد را قادر می سازد دانش ، نگرشها و انگیزشها و ارزشها را به توانایی های بلفعل تبدیل کند . این مهارتها نقش بسیار مهمی در بهداشت سلامت و سلامت روان دارد. ( الهی دوست ، 1386).

بیان مسئله

ازدواج یک رویداد زندگی و به عنوان پدیده عمل در میان همه جاندارای رایج است امر زناشویی به سبب اهمیت بنیادی و نقش حیاتی خود امری پر هیجان و مراسم اجرای آن در بین همه اقوام و ملل با تشریفات و آداب همراه است که خود مشحون ارزیابی و شکوه است.
اگر ازدواج را نقطه آغازین زندگی بین دو انسان بدانیم این نقطه آغازین با انگیزه هایی آغاز می شوند که نگرشهای انسان را نسبت به همسرش مشخص می کند و اصولاً در هر مکتب و مذهبی تابعان آن ، پایبندهایی به تعالیم آن دارند و تنها در چنان صورتی است که طرفدار و وابسته به مکتب شناخته می شوند. در اسلام پایبندی به آن نیز به همین منوال است هیچ کس نمی تواند ادعای مسلمانی بکند و تعالیم آن را بپذیرد چرا که از تعالیم اسلامی یکی این مسئله است که مسلمان را صریح تر می بینیم و از آنجا که در ازدواج تنها مسئله زن و شوهر مطرح نیست بلکه حکم الهی و فرمان او مطرح است و زن و شوهر به تنهایی بصورت توافق و بر اساس حکم و دستورات او نسبت به هم محرم می شوند . ازدواج اگر بر اساس مقاصد اندیشیده و پر بار هدف تشکیل خانواده صورت بگیرد دارای فوائد و مزایا و اهدافی است که اعم آنها عبارتند از : نجات از رکود و جمود و بیداری و هوشیاری در زندگی و… اگر ازدواج موافقی نباشد تعارضات و ناسازگاریها را به دنبال خواهد داشت( قائمی ،1378).
از طرفی هم مهارتهاي زندگي شامل مجموعه اي از توانايي‌ها هستند كه قدرت سازگاري و رفتار مثبت و كارآمد را افزايش مي‌دهند . در نتيجه شخص قادر مي‌شود بدون اينكه به خود يا ديگران صدمه بزند ، مسئوليت‌هاي مربوط به نقش اجتماعي خود را بپذيرد و با چالش‌ها و مشكلات روزانه زندگي به شكل مؤثر روبه‌رو شود . محققان تأثير مثبت مهارتهاي زندگي را در كاهش سوء مصرف مواد ، استفاده از ظرفيت ها و توانمندي هاي هوشي و شناختي ، پيشگيري از رفتارهاي خشونت‌آميز ، افزايش خود اتكايي و اعتماد بنفس و … مورد تأييد قرار داده‌اند. به ويژه در كاهش سوء مصرف مواد بر نقش كليدي مهارتهاي زندگي تأكيد مي شود . هم چنين آموزش اين مهارتها به عنوان يك روش عام پيشگيري از آسيب هاي فردي و اجتماعي مورد تأكيد بوده‌است. ( رامشت ، 1383).
هر زن و مردی با ازدواج با یکدیگر تشکیل خانواده داده و اصولاً هر خانواده سنگ بنای هر جامعه می باشد اما اعضای تشکیل دهنده آن دوشخصیت متفاوت می باشند که این تفاوت شخصیت اختلافات و تعارضات را در مسیر زندگیشان به وجود می آورد در صورت عدم برخورد درست این تعارضات لجام گسیخته گردیده و سلامت خانواده را به خطر انداخته و در نتیجه با گسترش خود ، جامعه را به انحطاط سوق می دهد. (بارکر ، ترجمه دهقانی  ،1375).
مهارت های زندگی
خودآگاهی
خودآگاهی ، توانایی شناخت و آگاهی از خصوصیات ، نقاط ضعف و قدرت ، خواسته ها ، ترس و انزجار است. رشد خودآگاهی به فرد کمک می کند تا دریابد تحت استرس قرار دارد یا نه و این معمولا پیش شرط ضروری روابط اجتماعی و روابط بین فردی مؤثر و همدلانه است.
همدلی
همدلی یعنی اینکه فرد بتواند زندگی دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار ندارد  درک کند. همدلی به فرد کمک می کند تا بتوانند انسانهای دیگر را حتی وقتی با آنها متفاوت است بپذیرد و به آنها احترام گذارد. همدلی روابط اجتماعی را بهبود می بخشد و به ایجار رفتارهای حمایت کننده و پذیرنده ، نسبت به انسان های دیگر منجر می شود.

ارتباط مؤثر

این توانایی به فرد کمک می کند تا بتواند کلامی و غیر کلامی و مناسب با فرهنگ ، جامعه و موقعیت، خود را بیان کند بدین معنی که فرد بتواندنظرها ، عقاید ، خواسته ها ، نیازها و هیجان های خود را ابراز و به هنگام نیاز بتواند از دیگران درخواست کمک و راهنمایی نماید. مهارت تقاضای کمک و راهنمایی از دیگران ، در مواقع ضروری، از عوامل مهم یک رابطه سالم است.
روابط بین فردی
این توانایی به ایجاد روابط بین فردی مثبت و مؤثر فرد با انسانهای دیگر کمک می کند. یکی از این موارد ، توانایی ایجاد روابط دوستانه است.که در سلامت روانی و اجتماعی ، روابط گرم خانوادگی ، به عنوان یک منبع مهم روابط اجتماعی ناسالم نقش بسیار مهمی دارد.

تصمیم گیری

این توانایی به فرد کمک می کند تا به نحو مؤثرتری در مورد مسائل تصمیم گیری نماید. اگر کودکان و نوجوانان بتوانند فعالانه در مورد اعمالشان تصمیم گیری کنند ، جوانب مختلف انتخاب را بررسی و پیامد هر انتخاب را ارزیابی کنند ، مسلما در سطوح بالاتر بهداشت روانی قرار خواهند گرفت.
حل مسأله
این توانایی فرد را قادر می سازد تا به طور مؤثرتری مسائل زندگی را حل نماید . مسائل مهم زندگی چنانچه حل نشده باقی بمانند ، استرس روانی ایجاد می کنند که به فشار جسمی منجر می شود.

تفکر خلاق

این نوع تفکر هم به مسأله و هم به تصمیم گیری های مناسب کمک می کند . با استفاده از این نوع تفکر ، راه حلهای مختلف مسأله و پیامدهای هر یک از آنها بررسی می شوند . این مهارت ، فرد را قادر می سازد تا مسائل را از ورای تجارب مستقیم خود را دریابد و حتی زمانی که مشکلی وجود ندارد و تصمیم گیری خاصی مطرح نیست ، با سازگاری و انعطاف بیشتر به زندگی روزمره بپردازد.
تفکر انتقادی
تفکر انتقادی ، توانایی تحلیل اطلاعات و تجارب است . آموزش این مهارت ها ، نوجوانان را قادر می سازد تا در برخورد با ارزش ها ، فشار گروه و رسانه های گروهی مقاومت کنند و از آسیب های ناشی از آن در امان بمانند.

توانایی حل مسأله

این توانایی فرد را قادر می سازد تا هیجان ها را در خود و دیگران تشخیص دهد ، نحوه تأثیر هیجان ها بر رفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجان های مختلف نشان دهد . اگر با حالات هیجانی ، مثل غم و خشم یا اضطراب درست برخورد نشود این هیجان تأثیر منفی بر سلامت جسمی و روانی خواهد گذاشت و برای سلامت پیامدهای منفی به دنبال خواهند داشت.
توانایی مقابله با استرس
این توانایی شامل شناخت استرس های مختلف زندگی و تأثیر آنها بر فرد است . شناسایی منابع استرس و نحوه تأثیر آن بر انسان ، فرد را قادر می سازد تا با اعمال و موضع گیری های خود فشار و استرس را کاهش دهد.
اجزای مهارتهای ده گانه زندگی

خودآگاهی

•          آگاهی از نقاط قوت
•          آگاهی از نقاط ضعف
•          تصویر خود واقع بینانه
•          آگاهی از حقوق و مسئولیت ها
•          توضیح ارزشها
•          انگیزش برای شناخت

مهارتهای ارتباطی

•          ارتباط کلامی و غیرکلامی موثر
•          ابراز وجود
•          مذاکره
•          امتناع
•          غلبه بر خجالت
•          گوش دادن

همدلی

•          علاقه داشتن به دیگران
•          تحمل افراد مختلف
•          رفتار بین فردی همراه با پرخاشگری کمتر
•          دوست داشتنی تر شدن (دوستیابی)
•          احترام قائل شدن برای دیگران

مهارتهای بین فردی

•          همکاری و مشارکت
•          اعتماد به گروه
•          تشخیص مرزهای بین فردی مناسب
•          دوستیابی
•          شروع و خاتمه ارتباطات

مهارتهای حل مسأله

•          تشخیص مشکلات علل و ارزیابی دقیق
•          درخواست کمک
•          مصالحه (برای حل تعارض)
•          آشنایی با مراکزی برای حل مشکلات
•          تشخیص راه حل های مشترک برای جامعه

مهارتهای تفکر خلاق

•          تفکر مثبت
•          یادگیری فعال (جستجوی اطلاعات جدید )
•          ابراز خود
•          تشخیص حق انتخاب های دیگر ( برای تصمیم گیری )
•          تشخیص راه حل های جدید برای مشکلات

مهارتهای مقابله با هیجانات

•          شناخت هیجان های خود و دیگران
•          ارتباط هیجان ها با احساسات ، تفکر و رفتار
•          مقابله با ناکامی ، خشم ، بی حوصلگی ، ترس و اضطراب
•          مقابله با هیجان های شدید دیگران

مهارتهای تصمیم گیری

•          تصمیم گیری فعالانه بر مبنای آگاهی از حقایق کارهایی که می توان انجام داد که انتخاب را تحت تأثیر قرار دهد.
•          تصمیم گیری بر مبنای ارزیابی دقیق موقعیت ها
•          تعیین اهداف واقع بینانه
•          برنامه ریزی و پذیرش مسئولیت اعمال خود
•          آمادگی برای تغییر دادن تصمیم ها برای انطباق با موقعیت های جدید

مهارتهای تفکر انتقادی

•          ادراک تأثیرات اجتماعی و فرهنگی بر ارزشها ، نگرشها و رفتار
•          آگاهی از نابرابری ، پیشداوری ها و بی عدالتی ها
•          واقف شدن به این مسئله که دیگران همیشه درست نمی گویند
•          آگاهی از نقش یک شهروند مسئول

مهارتهای مقابله با استرس

•          مقابله با موقعیتهایی که قابل تغییر نیستند
•          استراتژی های مقابله ای برای موقعیت های دشوار (فقدان ، طرد ، انتقاد)
•          مقابله با مشکلات بدون توسل به سوء مصرف مواد

فرضیه های تحقیق

به نظر می رسد بین آموزش مهارت همدلی با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد .
به نظر می رسد بین آموزش مهارت حل مسئله و با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد .
به نظر می رسد بین آموزش مهارت تفکر نقادانه  با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد .
به نظر می رسد بین آموزش مهارت مقابله با هیجانات با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد .
چهارمرحله رشد مشکلات زناشويي
بطور كلي مراحل رشد تعارضات زناشويي چهارمرحله دارد:
مرحله اول: دراين مرحله حد پاييني از تعارض وجود داردكه معمولا در زوجيني پيش مي آيد كه در فاصله كوتاهي پس از آشنايي باهم ازدواج كرده اند اين تعارضات بيشتر عموماً از شش ماه نمي كشدوتنش هم ايجاد نمي كنداكثر اين زوجين به درمانهاي رويكردي روانشناختي پاسخ مي دهند.
مرحله دوم: زوجين بطور منظم تعارضات مزمن رابيشتر از شش ماه تجربه مي كنندارتباط اين همسران بازاما هردوي آنهامي توانندنارضايتي خودرابيان كنندبااين وجودسرزنش كردن ومثلث سازي افزايش مي يابد.زوجين با گذراندن زمان با همديگر ادامه مي دهنداما رنجش آنها آشكار است.به عنوان ذيك گونه واكنش نسبت به اينگونه تنشها ممكن است الگوهايي از جدايي , پيگيري , يادگيري , مسامحه با فرزندولي گونه را نشان دهند.
دراين مرحله درمان متمركز به كاهش اضطراب و تنش وهمچنين ايجاد تمركزوكنترل برخوردار است.
مرحله سوم: در اين مرحله زوجين تعارضات زناشويي شديدي از خود نشان مي دهندكه حدود شش ماه با دوره هايي از اضطراب شديد همراه است.سرزنش وقطعيت در شارع قدرت ديده مي شودوخشم وكنترل بحثهاي مقدماتي هستند وممكن است بطور موقت با افزايش مثلث سازي درجهت ديگري قرار گيرد اين تلاشهابراي كاهش تعارض وقتي است كه تعارضات تاحد زياد استرس زاباشددراين مرحله ارتباط بسته است واعتماد نيز پايين مي باشددرمان بركاهش واكنشهاي هيجاني منفي وقطبي تمركزشده همچنين برايجاد دوباره اعتماد متمركزاست واين مستلزم اين است كه بحثهاي مخرب كنار گذاشته شود تا زوجين سرزنش را كاهش دهندو بتوانند درجايي مهارتهاي حل مسئله را در روابط خود برقرار سازند.
مرحله چهارم: دراين مرحله زوجين بيشترين حد تنش رادرهمه ابعاد روابط خود دارندايبن ضعف تنازع قدرت , سرزنش ومقصر دانستن طرف متقابل تاحدزيادي ديده مي شود. انتقاد گري زياداست وخودافشاگري وجود ندارد. مثلث سازي وبه عبارت ديگرشكلي از يك وكيل وجوددارد.رابطه درماني به دليل بالا بودن خشم برقرار نمي شود درمان ممكن است متمركز برمباحث فرزندولي گونه مبتني باشد, واكنش همسر به فرايندطلاق باشد. (ثنایی،1370 ).

روش تحقیق

دراین پژوهش روش تحقیق استفاده شده از نوع همبستگی می باشد . جامعه آماری مورد بررسی دراین تحقیق را کلیه جوانانی تشکیل می دهد که قصد ازدواج دارند .

جامعه آماری

جامعه آماری مورد بررسی دراین تحقیق را کلیه جوانان شهر شهرضا تشکیل می دهند.
نمونه آماری
نمونه آماری مورد نظردراین تحقیق را  200 نفر از جوانان شهرضا تشکیل می دهند که قصد ازدواج دارند ، و به تناسب سهمیه از مناطق مختلف شهر انتخاب شده اند.
ابزار اندازه گیری
ابزار مورد استفاده در این تحقیق پرسشنامه نگرش سنجی  و پرسشنامه  مهارتهای زندگی می باشد.این تحقیق دارای 5 فرضیه  می باشد که با استفاده از روش آماری  همبستگی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته شده است این پرسشنامه از 42  سئوال تشکیل شده است که به بررسی تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر در سطح شهرشهرضا می پردازد هر سئوال دارای 5 گزینه خیلی زیاد ، زیاد ،متوسط ،  کم و خیلی کم می باشد که زوجین بر حسب مشکلات شخصی خود گزینه مورد نظر را علامت می زنند.

فرضیات تحقیق:
فرضیه 1- بین آموزش مهارت مهارت همدلی با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد .
جدول (1) : بررسی رابطه بین بین آموزش مهارت همدلی با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر
متغير    تعداد    ميانگين    ميانه    مد    انحراف معيار    واريانس     همبستگي    سطح معناداري
مهارت همدلی    200    4.33    4    3    3.64    3.99    0.321    0.075
تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی    200    76.43    87    93    6.48    46.87        

با توجه به  جدول بالا نتيجه مي گيريم كه همبستگي بين دو متغير برابر با   0.321مي باشد و با توجه به مثبت  بودن ضريب همبستگي نتيجه مي گيريم كه بین افزایش آموزش مهارت همدلی با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه معنا داري وجود دارد، بنابراين با استفاده از آزمون T در سطح 5%  و با توجه به اينكه سطح معناداري بدست آمده بزرگتر از 0.05 مي باشد نتيجه مي گيريم كه بین این دو متغییر  رابطه معنا داري وجود دارد .
فرضیه 2- بین آموزش مهارت حل مسئله با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد .
جدول (2) : بررسی رابطه بین آموزش مهارت حل مسئله با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر

متغير    تعداد    ميانگين    ميانه    مد    انحراف معيار    واريانس     همبستگي    سطح معناداري
مهارت حل مسئله    200    5.01    5    5    0.56    0.76    0.056    0.806
تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی    200    136.28    154    163    9.32    74.83        

با توجه به  جدول بالا نتيجه مي گيريم كه همبستگي بين دو متغير برابر با 0.056مي باشد و با توجه به مثبت  بودن ضريب همبستگي نتيجه مي گيريم كه بین افزایش آموزش مهارت حل مسئله با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه معنا داري وجود دارد، بنابراين با استفاده از آزمون T در سطح 5%  و با توجه به اينكه سطح معناداري بدست آمده بزرگتر از 0.05 مي باشد نتيجه مي گيريم كه بین این دو متغییر  رابطه معنا داري وجود دارد .

فرضیه 3-  بین آموزش مهارت تفکر نقادانه با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد .

جدول (3)بررسی رابطه بین آموزش مهارت تفکر نقادانه با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر

متغير    تعداد    ميانگين    ميانه    مد    انحراف معيار    واريانس     همبستگي    سطح معناداري
مهارت تفکر نقادانه    200    0.76    2    2    0.64    0.99    0.073    0.628
تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی    200    86.46    73    69    8.22    67.36        

با توجه به  جدول بالا نتيجه مي گيريم كه همبستگي بين دو متغير برابر با  0.073 مي باشد و با توجه به مثبت  بودن ضريب همبستگي نتيجه مي گيريم كه بین افزایش آموزش مهارت تفکر نقادانه با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه معنا داري وجود دارد، بنابراين با استفاده از آزمون T در سطح 5%  و با توجه به اينكه سطح معناداري بدست آمده بزرگتر از 0.05 مي باشد نتيجه مي گيريم كه بین این دو متغییر  رابطه معنا داري وجود دارد .
فرضیه 4- بین آموزش مهارت مقابله با هیجانات با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد .
(جدول4) : بررسی رابطه بین آموزش مهارت مقابله با هیجانات با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر.

متغير    تعداد    ميانگين    ميانه    مد    انحراف معيار    واريانس     همبستگي    سطح معناداري
مهارت مقابله با هیجانات    200    5.64    6    5    2.23    3.48    0.069    0.726
تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی    200    74.89    79    68    6.59    62.38        

با توجه به  جدول بالا نتيجه مي گيريم كه همبستگي بين دو متغير برابر با  0.069 مي باشد و با توجه به مثبت  بودن ضريب همبستگي نتيجه مي گيريم كه بین افزایش آموزش مهارت مقابله با هیجانات با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه معنا داري وجود دارد، بنابراين با استفاده از آزمون T در سطح 5%  و با توجه به اينكه سطح معناداري بدست آمده بزرگتر از 0.05 مي باشد نتيجه مي گيريم كه بین این دو متغییر  رابطه معنا داري وجود دارد .
نتیجه
هدف از انجام این تحقیق بررسی تاثیر آموزش مهارتهای زندگی بر تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر در سطح شهرشهرضا  می باشد. يكي از راه‌هاي تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان، ارتقاء ظرفيت روانشناختي افراد مي‌باشد كه از طريق آموزش مهارتهاي زندگي جامه عمل مي‌پوشد. مهارتهاي زندگي عبارت است از مجموعه‌اي از توانايي‌ها كه زمينه سازگاري و رفتار مثبت و مفيد را فراهم مي‌آورند. پژوهش‌هاي متعدد و گسترده‌اي تأثير مثبت آموزش مهارتهاي زندگي را در كاهش سوء مصرف مواد ، پيشگيري از رفتارهاي خشونت‌آميز ، تقويت اتكا به نفس ، افزايش مهارتهاي مقابله با فشارها و استرس‌ها ، برقراري روابط مثبت و مؤثر اجتماعي نشان داده‌اند.
نيازهاي زندگي امروز ، تغييرات سريع اجتماعي فرهنگي ، تغيير ساختار خانواده ، شبكه گسترده و پيچيده ارتباطات انساني و تنوع ، گستردگي و هجوم منابع اطلاعاتي انسان ها را با چالشها ، استرس‌ها و فشارهاي متعددي روبرو نموده است كه مقابله مؤثر با آنها نيازمند توانمندي‌هاي رواني- اجتماعي مي باشد . فقدان مهارتها و تواناييهاي عاطفي،رواني و اجتماعي افراد درنوع نگرش و انتخاب منطقی با مشكل روبرو می شوند.    
با توجه به اینکه مهارتهای زندگی شامل مجموعه ای از توانایی ها هستند که قدرت سازگاری و رفتار وثبت و کار آمد را افزایش می دهند در نتیجه شخص قادر می شود بدون اینکه به خود یا دیگران صدمه بزند مسئولیتهای مربوط به نقش اجتماعی خود را بپذیرد و با چالشها و مشکلات زندگی روزانه به شکل موثر روبه رو شود . بنابراین این تحقیق هم بر آن بود تا به برسی تاثیر آموزش مهارتهای زندگی بر کاهش مشکلات دوران پس از ازدواج بپردازد.که نتایج حاصل از فرضیات نشان داد که :
نتایج حاصل از فرضیات تحقیق نشان داد که:
در فرضیه 1 – بین آموزش مهارت همدلی با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد .
نتایج حاصل از این فرضیه نشان داد که همبستگي بين دو متغير برابر با   0.321مي باشد و با توجه به مثبت  بودن ضريب همبستگي نتيجه مي گيريم كه بین افزایش آموزش مهارت همدلی با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه معنا داري وجود دارد، بنابراين با استفاده از آزمون T در سطح 5%  و با توجه به اينكه سطح معناداري بدست آمده بزرگتر از 0.05 مي باشد نتيجه مي گيريم كه بین این دو متغییر  رابطه معنا داري وجود دارد .
در فرضیه 2-  بین آموزش مهارت حل مسئله و با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد .   نتایج حاصل از این فرضیه نشان داد که همبستگي بين دو متغير برابر با 0.056مي باشد و با توجه به مثبت  بودن ضريب همبستگي نتيجه مي گيريم كه بین افزایش آموزش مهارت حل مسئله با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه معنا داري وجود دارد، بنابراين با استفاده از آزمون T در سطح 5%  و با توجه به اينكه سطح معناداري بدست آمده بزرگتر از 0.05 مي باشد نتيجه مي گيريم كه بین این دو متغییر  رابطه معنا داري وجود دارد .
در فرضیه 3-   بین آموزش مهارت تفکر نقادانه با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد.
همبستگي بين دو متغير برابر با  0.073 مي باشد و با توجه به مثبت  بودن ضريب همبستگي نتيجه مي گيريم كه بین افزایش آموزش مهارت تفکر نقادانه با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه معنا داري وجود دارد، بنابراين با استفاده از آزمون T در سطح 5%  و با توجه به اينكه سطح معناداري بدست آمده بزرگتر از 0.05 مي باشد نتيجه مي گيريم كه بین این دو متغییر  رابطه معنا داري وجود دارد .
در فرضیه 4- –   بین آموزش رابطه  معناداری وجود دارد . بین آموزش مهارت مقابله با هیجانات با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه  معناداری وجود دارد .
نتایج حاصل از این فرضیه نشان داد که همبستگي بين دو متغير برابر با  0.069 مي باشد و با توجه به مثبت  بودن ضريب همبستگي نتيجه مي گيريم كه بین افزایش آموزش مهارت مقابله با هیجانات با تغییر نگرش احساسی به نگرش منطقی جوانان  نسبت به انتخاب همسر رابطه معنا داري وجود دارد، بنابراين با استفاده از آزمون T در سطح 5%  و با توجه به اينكه سطح معناداري بدست آمده بزرگتر از 0.05 مي باشد نتيجه مي گيريم كه بین این دو متغییر  رابطه معنا داري وجود دارد .
منابع:

– آن،ورنون،آموزش مهارتهای زندگی ( جلد دوم ) ترجمه مهرداد فیروزبخت ، چاپ اول ،  نشر دانژه.
– احمدی،فریده (1378)، بررسی نقش تعارضات زناشویی در طلاق ، پایان نامه کارشناسی،دانشگاهشهرضا .
– بارکر،فیلیپ (1375)، خانواده درمانی پایه،ترجمه زهره ومحسن دهقانی،انتشارات رشد.
– جی هی لی  (1370)، روان درمانی خانواده،ترجمه باقر ثنایی، چاپ سوم،انتشارات امیر کبیر.
– خدابخشی،محمد (1383)، ازدواج و مشکلات زناشویی ، چاپ اول ، نشر یگانه.
-رحمتی،علی (1138)، تعادل واستحکام خانواده،چاپ دوم،نشراطلاعات
– رامشت،مريم، فرشاد،سيامك (1383)،  بررسي تأثير آموزش مهارتهاي زندگي در پيشگيري از سوء مصرف مواد دانشجويان، پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه تهران.
-سادوک،کاپلان (1376)، خلاصه روانپزشکی،ترجمه نصرالله پورافکاری،انتشارات شهرآب.
– شهرامیان، شبنم ( 1379)،  بررسی رابطه بین تاثیر آگاهی از مهارتهای زندگی برمیزان سلامت عمومی در بین دو گروه نوجوانان خانواده های مطلقه و خانواده های عادی، چایان نامه کارشناسی، دانشگاه آزاد خمینی شهر.
-شریفی،محمدرضا (1379)، خانوادمتعادل(آناتومی خانواده)،سازمان انتشارات جمهوری اسلامی ایران.
–  علوی،زهرا (1384)،  برنامه آموزش مهارتهاي زندگي ، چاپ اول، نشر سازمان بهزیستی.
– قائمی،علی (1378)نظام حیات خانواده دراسلام،  انتشارات انجمن اولیاء ومربیان.
– كريس،كلنيكه.ال ( 1381)، مهارتهای زندگی ،ترجمه  شهرام محمدخاني،چاپ اول،نشر اسپندهنر.
– نادری،عزت الله،سیف نراقی،مریم (1376)، روشهای تحقیق وچگونگی ارزشیابی آن درعلوم انسانی،چاپ دوم،نشر بدر.
– نوري،ربابه،پروانه محمدخاني، قاسم‌آبادي ( 1379)،  آموزش مهارتهاي زندگي،چاپ دوم،نشر سازمان بهزیستی.