از بچه ها خواست داستان حضرت موسي (ع) را تعريف کنند و بگويند که براي حضرت موسي (ع) چه اتفاقي افتاد .هر کدام بخشي از داستان را تعريف کرد. افشين  گفت:« فرعون با توجه به تعبير خوابي که برايش کرده بودند، تصميم گرفت تمام فرزندان پسري را که به دنيا مي آيند بکشد ».علي  آن بخش از قصه که مادر حضرت موسي براي نجات فرزندش حضرت موسي را در صندوقچه گذاشت و به آب انداخت را تعريف کرد. آرزو آن قسمت از داستان  را ادامه داد که فرعون و همسرش صندوقچه را در نيل ديدند و از سربازان خواستند تا صندوقجه را از آب بگيرند و خلاصه ماجراي ورود حضرت موسي به کاخ فرعون و تقاضاي آسيه همسر فرعون براي نگهداري از حضرت موسي و در نهايت بزرگ شدن پيمبر خدا در کنار کسي که نمي دانست همين نوزاد روزي کاخ آمال و آرزو هاي فرعون را که بر پايه ظلم و ستم بنا نهاده ،فرو خواهد ريخت .

استاندار که به مناسبت ماه رمضان  به منظور دلجويي از فرزندان بي سرپرست مرکز «بچه هاي ما» در ضيافت افطاري شرکت کرده بود بعد از صرف افطاري که بچه ها با همکاري هم پذيرايي  کردند ،در جمع صميمي اين بچه ها نشست .
پس از اينکه از بچه ها  خواست ماجراي زندگي حضرت موسي را تعريف کنند ، به بچه ها گفت: نتيجه اي را که از زندگي حضرت موسي  (ع) گرفته اند،  بيان کنند .
نسرين گفت : «نتيجه مي گيريم که خدا هميشه همراه ماست .»
سارا گفت:«نتيجه مي گيريم که بايد صبور باشيم .»
محمد نتيجه گيري نسرين را تکرار کرد و در آخر زهره گفت: «نتيجه مي گيريم که خدا هرچه بخواهد همان مي شود.»
نتيجه زهره همان نکته اي بود که نجار استاندار کرمان مي خواست از زبان بچه ها بشنود .
وقتي زهره نتيجه را گفت با خوشحالي رو به زهره کرد و گفت :« مهم اين است که بدانيم هميشه هر چه خدا بخواهد همان مي شود .»
در همين حين سروش کوچکترين عضو مرکز که بسيار پرجنب و جوش و سرحال بود رو به استاندار کرد و  گفت : « من  مي خواهم استاندار بشم اگر خدا بخواد مي شم. »
همه خنديدند و استاندار دستي بر سرش کشيد و گفت :« بله پسرم خواستن توانستن است .»
استاندار ادامه داد بچه ها هر کسي سرنوشتي دارد ،اما مهم اين است که در زندگي از ياد خدا غافل نشويم آن وقت است که هرچه بخواهيم خدا به ما ميدهد .
بچه ها خيلي خوشحال بودند و از خوشحالي گل خنده بر لبهايشان نشسته بود مثل اينکه در جمع صميمي خانواده خود نشسته بودند و آنقدر خوشحال بودند که  انگار سالهاست ميهمانان خود را مي شناسند .
اين بچه ها ياد گرفته بودند که هرکس را که به ديدنشان مي آيد تکريم کنند .
براي استاندار از زحمات عمه روشنک و عمو علي تعريف کردند و گفتند خيلي به گردن ما حق دارند .
آرزو هم که در بيان احساسات خود پيش دستي مي کرد متني را در بيان زحمات و تلاشهاي دکتر عباسي مدير کل بهزيستي خواند و گفت : که بهزيستي در ارايه خدمات به مرکز همواره در کنار ماست .

از موفقيت هايشان ،از بازيهايي که باهم ميکنند، از عروسک سازيشان ،از کلاسهاي که مي روند براي ميهمانان گفتند ، رضا از استاندار مي خواست که کنترل ماشين اسبا ب بازيش را درست کند و علي با ذوق نقاشيهايش را نشان مي داد   .
بچه ها ميهمانان را به تمام اتاقهايشان راهنمايي کردند تا همه ببينند چقدر صميمي در کنار هم زندگي مي کنند و همه ببينند که هستند انسانهاي خيري که تمام تلاش خود را مي کنند تا لبخند از لبان کودکان معصوم رخت بر نبندد  و اين استاندار کرمان بود که با حوصله به  تمام حرفهاي کودکان گوش مي داد و با دقت اتاقها را بررسي مي کرد تا مبادا کودکي مورد بي توجهي قرار گيرد و آزرده شود.
شب به ياد ماندني بود ،بچه ها آنقدر قدر شناس بودند که اگر چه خانم روشنک توکلي خير ي که اين کانون گرم را ايجاد کرده و مديريت24 فرزند مرکز «بچه هاي ما» را بر عهده دارد به واسطه سفر حضور نداشت؛ اما سنگ تمام گذاشتند تا قدردان زحمات عمه روشنک و عمو علي باشند .
دنياي قشنگ اين بچه ها دنيايي نيست که هر کسي بتواند آن را درک کند ، اما مي شود لذت ياري رساندن به هم نوع را با فشردن دست کسي که نيازمند کمک مي باشد احساس کرد .
در اين ديدار استاندار علاوه بر هديه اي که به ياد بود به فرزندان اين مرکز داد ،قول مساعد داد تا براي محوطه سازي ،احداث استخر و تجهيز هر مرکز ( پسرانه و دخترانه ) به  يک دستگاه کامپيوتر از هيچ تلاشي دريغ نکند.
دکتر عباسي هم در پايان اين شب به ياد ماندني از حضور استاندار در کنار فرزندان بهزيستي قدرداني کرد و گزارشي از روند فعاليت مراکز شبه خانواده در استان ارايه نمود.
وي اين نويد را داد که امسال برنامه هاي جديدي را براي حمايت بيشتر  از اين مراکز در دستور کار داريم .
گزارش مهناز پهلوان